نوشته شده توسط : maryam

نظر یادتون نره



:: بازدید از این مطلب : 458
|
امتیاز مطلب : 230
|
تعداد امتیازدهندگان : 73
|
مجموع امتیاز : 73
تاریخ انتشار : 22 مرداد 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

نظریادتون نظر نره!

 

 

.

,بعضی وقتها آدم قدر داشته­ها رو خیلی دیر متوجه می­شه . 5 دقیقه ، 10 دقیقه ، وحتی یك روز در كنار عزیزان و خانواده ، می­تونه به خاطره­ای فراموش نشدنیتبدیل بشه . ما گاهی آنقدر خودمون رو درگیر مسا ئل روزمره می­كنیم كه واقعا ً وقت ، انرژی ، فكر و حتی حوصله برای خانواده و عزیزانمون نداریم .روزها و لحظاتی رو كه ممكنه دیگه امكان بازگردوندنش رو نداریم .

ضررنمی­كنیداگر

 

 

قدرعزیزانتون رو بدونید . همیشه می­شه دوست پیدا كرد و با اونها خوش گذروند ،اما همیشه نعمت بزرگ یعنی پدر و مادر و خواهر و برادر در كنار ما نیست .ممكنه روزی سایه عزیزانمون توی زندگی ما نباشه... 

نظر يادتون نره!

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 344
|
امتیاز مطلب : 229
|
تعداد امتیازدهندگان : 72
|
مجموع امتیاز : 72
تاریخ انتشار : 17 مرداد 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

 

 دراین سفر من همه تجربه های لازم را به دست اوردم

      اینکه در این سفر هم زیارت ائمه اطهار رفتم وهم سیاحت رفتم

 به مکان هائی رفتم که تاکنون ندیده بودم

به کاخ یزید رفتم وبه جایگاه سر بریده امام حسین میدونید اولین بار جایگاه سر بریده امام حسین را به کاخ یزد برده بودند ودر انجا را جایگاه برای مسلمین جهان زیارت گاهپپ کرده اند

باور کنید که انقدر خوب بود که جای تعریف نیست وفکر میکنم که اگر کسی با چشمش نبیند باورش نمی کند پس بایدباورمان شود که این به من ثابت شد وایمان من به خدا وبقیه امامان صد برابر شد

امیدوارم همه به این جاها مشرف شوید مخصوصا خانه

خدا یا کعبه قبله گاه تمام مسلمین جهان بشوید 

 



:: بازدید از این مطلب : 434
|
امتیاز مطلب : 225
|
تعداد امتیازدهندگان : 73
|
مجموع امتیاز : 73
تاریخ انتشار : 15 مرداد 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

خیلی سخته خیلی . .

 

خیلی سخته که غم یهو آواره شه رو دلت و هیچکس هم نباشه باهاش درد و دل

 

کنی...دلت زیر این غم خورد بشه و هیچکس هم نباشه که صداشو بشنوه..د

خیلی سخته خیلی . . . . .

.خیلی سخته که غم یهو آواره شه رو دلت و هیچکس هم نباشه باهاش دردودل

  .کنی..............رویای تو..........

 

هنگام غروب خورشید و غروب دل من است.

 

 کنار پنجره دراز کشیده ام و به وسعت بی کرانه ی آسمان می نگرم .

 

 موسیقی غمناکی گوشهایم را نوازش می دهد.

 

 دلم حال و هوای بارانی دارد.

 

 به تو فکر می کنم و به آسمان خونین رنگ می نگرم. فکر تو... رویای تو... داشتن

 

تو... در کنار تو بودن... ٬ همه این ها زیبا هستند چون نظربه تو دارند. احساس خفقان دارم ٬

 

نفس برایم  سنگین می شود و قطره ی اشکی از گونه هایم سرازیر می شود.

 

 التماس آمیز به آسمان می نگرم و آرام می گویم ای کاش......پلک هایم سنگین می شود٬

 

چشمانم را می  بندم٬ ناگهان دستی گرم را بر روی گونه هایم حس می کنم.

 

ترسی سراسر وجودم را فرا می گیرد.

 

 می خواهم فریاد بزنم ! اما این  دست برایم آشناست٬ به آرامی چشمانم را باز می کنم  تو

 

هستی...٬ خود  خود توسرت را بر روی شانه هایم می گذاری .

 

 انگار تمام غصه های دنیا از  دل من بیرون می رود. دیگر چیزی از خدا نمی خواهم... فقط تودر .

 

 کنارمن باشی... می خواهم با تو باشم.

 

می ترسم بروی و من را باز با کوله باری امید و آرزو تنها بگذاری.

 

اما دیگر نمی توانم خسته ام از این دنیا ٬پس بگذار درآغوشت بخوابم!!! می خوابم...صدای پای

 

خورشید را می شنوم... چشمانم را باز می کنم تو نیستی بغضی گلویم را فرا می گیرد.

 

 من  تنها هستم و باید به عمق تنهایی هایم بنگرم... صدای موسیقی می آید٬ صدای ترانه ی

 

(لعنت به تو ای روزگار) انگار تنها چیزی که برایم مانده خدا و موسیقی است... من از حسرت٬

 

از رفاقت٬ از شب سیاه ومترسک بودن بیزارم ... اما همین ترانه ها فقط برایم مانده است٬

 

دیگر چیزی ندارم جز رویای تو اما عبور ثانیه ها را چه کنم؟!! دلم گرفته است از این همه

 

سیاهی٬ از محکومیت اشک به جرم بی گناهی و از نبود تو ... کاش بودیه . . . . . . .

خیلی سخته خیلی . . . 

خیلی سخته که غم یهو آواره شه رو دلت و هیچکس هم نباشه باهاش درد و دل

کنی

دلت زیر این غم خورد بشه و هیچکس هم نباشه که صداشو بشنوه...

خیلی سخته که بغض تو گلوت قلمبه کنه ولی نتونی زار بزنی.....

آره خیلی سخته خیلی...بعضی وقتها هست که آدم با گریه هم آروم نمیشه...  

هنگام غروب خورشید و غروب دل من است.

 

 کنار پنجره دراز کشیده ام و به وسعت بی کرانه ی آسمان می نگرم . 

 موسیقی غمناکی گوشهایم را نوازش می دهد. 

 دلم حال و هوای بارانی دارد. 

 به تو فکر می کنم و به آسمان خونین رنگ می نگرم. فکر تو... رویای تو... داشتن  

تو... در کنار تو بودن... ٬ همه این ها زیبا هستند چون نظربه تو دارند. احساس خفقان دارم ٬  

نفس برایم  سنگین می شود و قطره ی اشکی از گونه هایم سرازیر می شود. 

 التماس آمیز به آسمان می نگرم و آرام می گویم ای کاش......پلک هایم سنگین می شود٬  

چشمانم را می  بندم٬ ناگهان دستی گرم را بر روی گونه هایم حس می کنم.  

ترسی سراسر وجودم را فرا می گیرد. 

 می خواهم فریاد بزنم ! اما این  دست برایم آشناست٬ به آرامی چشمانم را باز می کنم  تو  

هستی...٬ خود  خود توسرت را بر روی شانه هایم می گذاری . 

 انگار تمام غصه های دنیا از  دل من بیرون می رود. دیگر چیزی از خدا نمی خواهم... فقط تودر . 

 کنارمن باشی... می خواهم با تو باشم. 

می ترسم بروی و من را باز با کوله باری امید و آرزو تنها بگذاری. 

اما دیگر نمی توانم خسته ام از این دنیا ٬پس بگذار درآغوشت بخوابم!!! می خوابم...صدای پای  

خورشید را می شنوم... چشمانم را باز می کنم تو نیستی بغضی گلویم را فرا می گیرد. 

 من  تنها هستم و باید به عمق تنهایی هایم بنگرم... صدای موسیقی می آید٬ صدای ترانه ی

همش حرف حرف حرف. ..

حرف آدم های عاشق:

من اعتقاد دارم نزدیک،دور،هر جا که باشی قلب من هم همون جا میره و با توست. . . .

یک بار دیگر در قلبم رو باز کن تو،قلب منی و قلب من هم همیشه با توست. 

عشق میتونه یک بار ما رو لمس کنه و در تمام زندگی ادامه پیدا کنه. 

وهیچ وقت اجاره نداره ما رو ترک کنه تا زمانی که مرگمون فرا برست

عشق همون زمانی است که من تو رو دوست دارم.

عشق زمانی است که من تو رو دوست دارم و من اونو همیشه توی زندگیم نگه می دارم....

[((الهی،قلبی پرازعشق ومحبت وایمان،صبری

نیکو،گشایشی نزدیک،زبانی گویای صدق و

حقیقت به ما عطا کن.)

رنگین کمان لبخند تو از ازل تا ابد گشاده است

و آسمان درزیر طاق چشمان تو جاری است

صبح از لبان سرخ تو سر می زند

و خورشید از نگاه تو

تو درمیان من و تقدیر دری

دریچه ای به روشنی آفتاب و گشاده گی آسمان

تو خود را از من مگیر

من درتو و با تو زاده شدم

بگذار که در تو و با تو بمیرم.خیلی شعر بالا قشنگه نه؟؟                 

آن روزها چقدر پاک بودیم و بی گناه..

با یک نگاهعاشق شدیم،

و با یک اشاره دل باختیم.

وقتی به دل بستن خود فکر می کنم،

ازهمه ی آن سادگی ها به خنده می افتم.

ولی نه!اگرچه دل ها پاک بودند و بی آلایش،

اما زندگی مسیری به همان سادگی نداشت.

من به یک نگاه دل باختم

و به صد اشاره آن را پاک کردم

می دانم آنچه باید،اتفاق می افتد

من به تقدیر نوشته شده ایمان دارم.

و فکر می کنم آنچه باید،رخ خواهد داد.

پس خود را به سرنوشت می سپارم

و ایمان دارم 

دلهای پاک و بی گناه تقدیری زیبا دارند.

پس همه ی زندگی دست تقدیری یه که برامون نوشته شده!)چیست این باران که دلخواه من است

زیرچتر او روانم روشن است.

زیرچتر او پاک می شوم ودر آخر شاید محو شاید!

چشم دل وا می کنم.

قصه ی یک قطره باران را تماشا می کنم.

در فضا همچو من در چاه تنهایی رها،

میزند در موج حیرت دست و پا،

خود نمی داند که می افتد کجا؟

در زمین هم زبانانی ظریف و نازنین،

می دهند از مهربانی جا به جا،

تا بپیوندند چون دریا به هم.

چیست این باران که دلخواه من است چیست

سلام به همه دوستان ببخشید دیر اپ کردم

بلاخره کارهایم تموم شددلم واسه دوستام تنگ شد.(لعنت به تو ای روزگار) انگار تنها چیزی که برایم مانده خدا و موسیقی است... من از حسرت٬

از رفاقت٬ از شب سیاه ومترسک بودن بیزارم ... اما همین ترانه ها فقط برای

دیگر چیزی ندارم جز رویای تو اما عبور ثانیه ها را چه کنم؟!! دلم گرفته است از این همه

سیاهی٬ از محکومیت اشک به جرم بی گناهی و از نبود تو



:: بازدید از این مطلب : 348
|
امتیاز مطلب : 221
|
تعداد امتیازدهندگان : 71
|
مجموع امتیاز : 71
تاریخ انتشار : 22 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

 

عشق . عشق،خودش خواهد آمد نمی توان از آن فرار کرد.عشق خودش آهسته

آهسته و در گوشه ای می آید ودر گوشه ای از قلب مهربانت آرام و بی صدا

 می نشیند و تو متوجه اش نخواهی بود و ذره ذره

قلبت را پر می کند کم کم مثل ساقه((مهر گیاه))در تمام جانت می پیچد و ریشه می دوراند به طوری که بی آن نمی توانی نفس بکشی



:: بازدید از این مطلب : 517
|
امتیاز مطلب : 220
|
تعداد امتیازدهندگان : 70
|
مجموع امتیاز : 70
تاریخ انتشار : 22 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

 

به نام آنکه ابری را می گریاند تا گلی را بخنداند

*گفتگو با خدا

در رویاهایم دیدم که با خدا گفتگو می کنم

خدا پرسید:پس تو می خواهی با من گفتگو کنی؟ 

من درپاسخ گفتم*اگر وقت دارید* 

خدا خندید:وقت من بینهایت است. . .

پرسیدم:چه چیز بشر تو را سخت متعجب می سازد؛

خدا پاسخ داد:کودکیشان

اینکه آن ها از کودکیشان خسته می شوند و عجله دارند که بزرگ شوند

و بعد دوباره پس از مدتها آرزو می کنند که باز کودک شوند.

اینکه آن ها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول به دست آورند؛

و بعد پولشان را از دست می دهند تا سلامتی از دست رفته شان را باز جویند

اینکه با اضطراب به آینده می نگرند و حال خویش را فراموش می کنند 

بنابراین نه در حال زندگی می کنند نه درآینده

اینکه آنها به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نمی میرند؛

و به گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیستند

دستهای خدا دستانم را گرفت،مدتی سکوت کردیم

ومن دوباره پرسیدم:به عنوان پدر می خواهی کدام درسهای زندگی را فرزندانت بیاموز 

گفت:بیاموزند که آن ها نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد؛ 

همه کاری که آن ها می توانند بکنند این است که اجازه دهند خودشان دوست  داشته باشند.

بیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنن

بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد تا زخم های عمیقی در قلب آن ها که

دوستشان داریم ایجاد کنیم اما سالها طول می کشد تا آن زخم ها التیام بخشیم.

بیاموزند که ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد،بلکه کسی است که به 

کمترین ها نیاز دارد.

بیاموزند که آدمهایی هستند که آن ها را دوست دارند فقط نمی دانند چگونه 

احساساتشان را بیان می کنند.

بیاموزند که دو نفر می توانند به یک نقطه نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.

بیاموزند که کافی نیست که دیگران را فقط ببخشند بلکه خود را نیز باید ببخشید.

من با خضوع گفتم:از شما به خاطر این گفتگو سپاسگزارم

آیا چیز دیگری هست که دوست دارید به فرزندانتان بگوئید؛ 

خداوند لبخند زد و گفت:

فقط اینکه بدانند من اینجا هستم همیشه.


تنهایی

آرزو دارم شبي عاشق شوي                
آرزو دارم بفهمي درد را
تلخي يه برخورد هاي سرد را
ميرسد روزي که بي من سر کني
ميرسد روزي مرگ عشق را باور کن

آرزوهاتو یه جا یاداشت کن و
یکی یکی از خدا بخواه
خدا یادش نمیره
ولی تو یادت میره که
چیزی که امروز داری
آرزوی دیروزت بود...............................

اگه یه روز تنها شدی
اگه دیدی بغض کردی و
دلیلی برای گریه کردن پیدا نمی کنی
بدون دل خدا برات تنگ شده
و می خواد صداش کنی.

 



:: بازدید از این مطلب : 288
|
امتیاز مطلب : 198
|
تعداد امتیازدهندگان : 66
|
مجموع امتیاز : 66
تاریخ انتشار : 22 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

روز اول با خودم گفتم

دیگرش هرگز نخواهم دید

روز دوم باز می گفتم

لیک با اندوه و با تردید

روز سوم هم گذشت اما

بر سر پیمان خود بودم

ظلمت زندان مرا کشت

باز زندان بان خودم بودم

آن من دیوانه ی عاصی

در درونم های و هوی می کرد

مشت بر دیوارها می کوفت

روزنی را جستجو می کرد

می شنیدم نیمه شب در خواب

های های گریه هایش را

در صدایم گوش می کردم

درد سیال صدایش را

شرمگین می خواندمش برخویش

از چه بیهوده گریانی؟

در میان گریه می نالید:

دوستش دارم نمی دانی؟!

روزها رفتند و من دیگر

خود نمی دانم کدامینم

آن من سر سخت مغرورم

یا من مغلوب دیرینم؟!

بگذرم گر از سر پیمان

می کشد این غم دگر بارم

می نشینم شاید او آید

عاقبت روزی به دیدارم. . . .



:: بازدید از این مطلب : 461
|
امتیاز مطلب : 200
|
تعداد امتیازدهندگان : 64
|
مجموع امتیاز : 64
تاریخ انتشار : 22 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

حمید رضائیان آهنگ نازنین مریم

 

آهنگ جدید و بسیار زیبا از حمید رضائیان به اسم نازنین مریم به یاد زنده یاد محمد نوری برای دانلود روی ادامه مطلب کلیک کنید

ادامه مطلب ...



:: بازدید از این مطلب : 1614
|
امتیاز مطلب : 209
|
تعداد امتیازدهندگان : 67
|
مجموع امتیاز : 67
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

 

من مریم هستم و در زندگی از خداوند سلامتی خانواده وبعد سلامتی همه دنیا مخصوصا شما را از خداوند خواهانم

 



:: بازدید از این مطلب : 363
|
امتیاز مطلب : 207
|
تعداد امتیازدهندگان : 67
|
مجموع امتیاز : 67
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

 

 

آهنگ جدید و فوق العاده زیبای منصور به نام میخوام باهات برقصم با 2 كيفيت متفاوت

ادامه مطلب ...

 

   


:: بازدید از این مطلب : 617
|
امتیاز مطلب : 195
|
تعداد امتیازدهندگان : 65
|
مجموع امتیاز : 65
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد