نوشته شده توسط : maryam

 

به نام آنکه ابری را می گریاند تا گلی را بخنداند

*گفتگو با خدا

در رویاهایم دیدم که با خدا گفتگو می کنم

خدا پرسید:پس تو می خواهی با من گفتگو کنی؟ 

من درپاسخ گفتم*اگر وقت دارید* 

خدا خندید:وقت من بینهایت است. . .

پرسیدم:چه چیز بشر تو را سخت متعجب می سازد؛

خدا پاسخ داد:کودکیشان

اینکه آن ها از کودکیشان خسته می شوند و عجله دارند که بزرگ شوند

و بعد دوباره پس از مدتها آرزو می کنند که باز کودک شوند.

اینکه آن ها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول به دست آورند؛

و بعد پولشان را از دست می دهند تا سلامتی از دست رفته شان را باز جویند

اینکه با اضطراب به آینده می نگرند و حال خویش را فراموش می کنند 

بنابراین نه در حال زندگی می کنند نه درآینده

اینکه آنها به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نمی میرند؛

و به گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیستند

دستهای خدا دستانم را گرفت،مدتی سکوت کردیم

ومن دوباره پرسیدم:به عنوان پدر می خواهی کدام درسهای زندگی را فرزندانت بیاموز 

گفت:بیاموزند که آن ها نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد؛ 

همه کاری که آن ها می توانند بکنند این است که اجازه دهند خودشان دوست  داشته باشند.

بیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنن

بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد تا زخم های عمیقی در قلب آن ها که

دوستشان داریم ایجاد کنیم اما سالها طول می کشد تا آن زخم ها التیام بخشیم.

بیاموزند که ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد،بلکه کسی است که به 

کمترین ها نیاز دارد.

بیاموزند که آدمهایی هستند که آن ها را دوست دارند فقط نمی دانند چگونه 

احساساتشان را بیان می کنند.

بیاموزند که دو نفر می توانند به یک نقطه نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.

بیاموزند که کافی نیست که دیگران را فقط ببخشند بلکه خود را نیز باید ببخشید.

من با خضوع گفتم:از شما به خاطر این گفتگو سپاسگزارم

آیا چیز دیگری هست که دوست دارید به فرزندانتان بگوئید؛ 

خداوند لبخند زد و گفت:

فقط اینکه بدانند من اینجا هستم همیشه.


تنهایی

آرزو دارم شبي عاشق شوي                
آرزو دارم بفهمي درد را
تلخي يه برخورد هاي سرد را
ميرسد روزي که بي من سر کني
ميرسد روزي مرگ عشق را باور کن

آرزوهاتو یه جا یاداشت کن و
یکی یکی از خدا بخواه
خدا یادش نمیره
ولی تو یادت میره که
چیزی که امروز داری
آرزوی دیروزت بود...............................

اگه یه روز تنها شدی
اگه دیدی بغض کردی و
دلیلی برای گریه کردن پیدا نمی کنی
بدون دل خدا برات تنگ شده
و می خواد صداش کنی.

 



:: بازدید از این مطلب : 289
|
امتیاز مطلب : 198
|
تعداد امتیازدهندگان : 66
|
مجموع امتیاز : 66
تاریخ انتشار : 22 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

روز اول با خودم گفتم

دیگرش هرگز نخواهم دید

روز دوم باز می گفتم

لیک با اندوه و با تردید

روز سوم هم گذشت اما

بر سر پیمان خود بودم

ظلمت زندان مرا کشت

باز زندان بان خودم بودم

آن من دیوانه ی عاصی

در درونم های و هوی می کرد

مشت بر دیوارها می کوفت

روزنی را جستجو می کرد

می شنیدم نیمه شب در خواب

های های گریه هایش را

در صدایم گوش می کردم

درد سیال صدایش را

شرمگین می خواندمش برخویش

از چه بیهوده گریانی؟

در میان گریه می نالید:

دوستش دارم نمی دانی؟!

روزها رفتند و من دیگر

خود نمی دانم کدامینم

آن من سر سخت مغرورم

یا من مغلوب دیرینم؟!

بگذرم گر از سر پیمان

می کشد این غم دگر بارم

می نشینم شاید او آید

عاقبت روزی به دیدارم. . . .



:: بازدید از این مطلب : 462
|
امتیاز مطلب : 200
|
تعداد امتیازدهندگان : 64
|
مجموع امتیاز : 64
تاریخ انتشار : 22 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

 

عشق . عشق،خودش خواهد آمد نمی توان از آن فرار کرد.عشق خودش آهسته

آهسته و در گوشه ای می آید ودر گوشه ای از قلب مهربانت آرام و بی صدا

 می نشیند و تو متوجه اش نخواهی بود و ذره ذره

قلبت را پر می کند کم کم مثل ساقه((مهر گیاه))در تمام جانت می پیچد و ریشه می دوراند به طوری که بی آن نمی توانی نفس بکشی



:: بازدید از این مطلب : 518
|
امتیاز مطلب : 220
|
تعداد امتیازدهندگان : 70
|
مجموع امتیاز : 70
تاریخ انتشار : 22 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

خیلی سخته خیلی . .

 

خیلی سخته که غم یهو آواره شه رو دلت و هیچکس هم نباشه باهاش درد و دل

 

کنی...دلت زیر این غم خورد بشه و هیچکس هم نباشه که صداشو بشنوه..د

خیلی سخته خیلی . . . . .

.خیلی سخته که غم یهو آواره شه رو دلت و هیچکس هم نباشه باهاش دردودل

  .کنی..............رویای تو..........

 

هنگام غروب خورشید و غروب دل من است.

 

 کنار پنجره دراز کشیده ام و به وسعت بی کرانه ی آسمان می نگرم .

 

 موسیقی غمناکی گوشهایم را نوازش می دهد.

 

 دلم حال و هوای بارانی دارد.

 

 به تو فکر می کنم و به آسمان خونین رنگ می نگرم. فکر تو... رویای تو... داشتن

 

تو... در کنار تو بودن... ٬ همه این ها زیبا هستند چون نظربه تو دارند. احساس خفقان دارم ٬

 

نفس برایم  سنگین می شود و قطره ی اشکی از گونه هایم سرازیر می شود.

 

 التماس آمیز به آسمان می نگرم و آرام می گویم ای کاش......پلک هایم سنگین می شود٬

 

چشمانم را می  بندم٬ ناگهان دستی گرم را بر روی گونه هایم حس می کنم.

 

ترسی سراسر وجودم را فرا می گیرد.

 

 می خواهم فریاد بزنم ! اما این  دست برایم آشناست٬ به آرامی چشمانم را باز می کنم  تو

 

هستی...٬ خود  خود توسرت را بر روی شانه هایم می گذاری .

 

 انگار تمام غصه های دنیا از  دل من بیرون می رود. دیگر چیزی از خدا نمی خواهم... فقط تودر .

 

 کنارمن باشی... می خواهم با تو باشم.

 

می ترسم بروی و من را باز با کوله باری امید و آرزو تنها بگذاری.

 

اما دیگر نمی توانم خسته ام از این دنیا ٬پس بگذار درآغوشت بخوابم!!! می خوابم...صدای پای

 

خورشید را می شنوم... چشمانم را باز می کنم تو نیستی بغضی گلویم را فرا می گیرد.

 

 من  تنها هستم و باید به عمق تنهایی هایم بنگرم... صدای موسیقی می آید٬ صدای ترانه ی

 

(لعنت به تو ای روزگار) انگار تنها چیزی که برایم مانده خدا و موسیقی است... من از حسرت٬

 

از رفاقت٬ از شب سیاه ومترسک بودن بیزارم ... اما همین ترانه ها فقط برایم مانده است٬

 

دیگر چیزی ندارم جز رویای تو اما عبور ثانیه ها را چه کنم؟!! دلم گرفته است از این همه

 

سیاهی٬ از محکومیت اشک به جرم بی گناهی و از نبود تو ... کاش بودیه . . . . . . .

خیلی سخته خیلی . . . 

خیلی سخته که غم یهو آواره شه رو دلت و هیچکس هم نباشه باهاش درد و دل

کنی

دلت زیر این غم خورد بشه و هیچکس هم نباشه که صداشو بشنوه...

خیلی سخته که بغض تو گلوت قلمبه کنه ولی نتونی زار بزنی.....

آره خیلی سخته خیلی...بعضی وقتها هست که آدم با گریه هم آروم نمیشه...  

هنگام غروب خورشید و غروب دل من است.

 

 کنار پنجره دراز کشیده ام و به وسعت بی کرانه ی آسمان می نگرم . 

 موسیقی غمناکی گوشهایم را نوازش می دهد. 

 دلم حال و هوای بارانی دارد. 

 به تو فکر می کنم و به آسمان خونین رنگ می نگرم. فکر تو... رویای تو... داشتن  

تو... در کنار تو بودن... ٬ همه این ها زیبا هستند چون نظربه تو دارند. احساس خفقان دارم ٬  

نفس برایم  سنگین می شود و قطره ی اشکی از گونه هایم سرازیر می شود. 

 التماس آمیز به آسمان می نگرم و آرام می گویم ای کاش......پلک هایم سنگین می شود٬  

چشمانم را می  بندم٬ ناگهان دستی گرم را بر روی گونه هایم حس می کنم.  

ترسی سراسر وجودم را فرا می گیرد. 

 می خواهم فریاد بزنم ! اما این  دست برایم آشناست٬ به آرامی چشمانم را باز می کنم  تو  

هستی...٬ خود  خود توسرت را بر روی شانه هایم می گذاری . 

 انگار تمام غصه های دنیا از  دل من بیرون می رود. دیگر چیزی از خدا نمی خواهم... فقط تودر . 

 کنارمن باشی... می خواهم با تو باشم. 

می ترسم بروی و من را باز با کوله باری امید و آرزو تنها بگذاری. 

اما دیگر نمی توانم خسته ام از این دنیا ٬پس بگذار درآغوشت بخوابم!!! می خوابم...صدای پای  

خورشید را می شنوم... چشمانم را باز می کنم تو نیستی بغضی گلویم را فرا می گیرد. 

 من  تنها هستم و باید به عمق تنهایی هایم بنگرم... صدای موسیقی می آید٬ صدای ترانه ی

همش حرف حرف حرف. ..

حرف آدم های عاشق:

من اعتقاد دارم نزدیک،دور،هر جا که باشی قلب من هم همون جا میره و با توست. . . .

یک بار دیگر در قلبم رو باز کن تو،قلب منی و قلب من هم همیشه با توست. 

عشق میتونه یک بار ما رو لمس کنه و در تمام زندگی ادامه پیدا کنه. 

وهیچ وقت اجاره نداره ما رو ترک کنه تا زمانی که مرگمون فرا برست

عشق همون زمانی است که من تو رو دوست دارم.

عشق زمانی است که من تو رو دوست دارم و من اونو همیشه توی زندگیم نگه می دارم....

[((الهی،قلبی پرازعشق ومحبت وایمان،صبری

نیکو،گشایشی نزدیک،زبانی گویای صدق و

حقیقت به ما عطا کن.)

رنگین کمان لبخند تو از ازل تا ابد گشاده است

و آسمان درزیر طاق چشمان تو جاری است

صبح از لبان سرخ تو سر می زند

و خورشید از نگاه تو

تو درمیان من و تقدیر دری

دریچه ای به روشنی آفتاب و گشاده گی آسمان

تو خود را از من مگیر

من درتو و با تو زاده شدم

بگذار که در تو و با تو بمیرم.خیلی شعر بالا قشنگه نه؟؟                 

آن روزها چقدر پاک بودیم و بی گناه..

با یک نگاهعاشق شدیم،

و با یک اشاره دل باختیم.

وقتی به دل بستن خود فکر می کنم،

ازهمه ی آن سادگی ها به خنده می افتم.

ولی نه!اگرچه دل ها پاک بودند و بی آلایش،

اما زندگی مسیری به همان سادگی نداشت.

من به یک نگاه دل باختم

و به صد اشاره آن را پاک کردم

می دانم آنچه باید،اتفاق می افتد

من به تقدیر نوشته شده ایمان دارم.

و فکر می کنم آنچه باید،رخ خواهد داد.

پس خود را به سرنوشت می سپارم

و ایمان دارم 

دلهای پاک و بی گناه تقدیری زیبا دارند.

پس همه ی زندگی دست تقدیری یه که برامون نوشته شده!)چیست این باران که دلخواه من است

زیرچتر او روانم روشن است.

زیرچتر او پاک می شوم ودر آخر شاید محو شاید!

چشم دل وا می کنم.

قصه ی یک قطره باران را تماشا می کنم.

در فضا همچو من در چاه تنهایی رها،

میزند در موج حیرت دست و پا،

خود نمی داند که می افتد کجا؟

در زمین هم زبانانی ظریف و نازنین،

می دهند از مهربانی جا به جا،

تا بپیوندند چون دریا به هم.

چیست این باران که دلخواه من است چیست

سلام به همه دوستان ببخشید دیر اپ کردم

بلاخره کارهایم تموم شددلم واسه دوستام تنگ شد.(لعنت به تو ای روزگار) انگار تنها چیزی که برایم مانده خدا و موسیقی است... من از حسرت٬

از رفاقت٬ از شب سیاه ومترسک بودن بیزارم ... اما همین ترانه ها فقط برای

دیگر چیزی ندارم جز رویای تو اما عبور ثانیه ها را چه کنم؟!! دلم گرفته است از این همه

سیاهی٬ از محکومیت اشک به جرم بی گناهی و از نبود تو



:: بازدید از این مطلب : 348
|
امتیاز مطلب : 221
|
تعداد امتیازدهندگان : 71
|
مجموع امتیاز : 71
تاریخ انتشار : 22 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

 

 

موزیک ویدئو بسیار زیبای شهرام صولتی به نام حسودی با 2 كيفيت متفاوت
 
ادامه مطلب ...

خوب عزیزان امیدوارم که از این وبلاگ خوشتان بیاد وتا سلامی دیگر میسپارم شما رابخداوندرئوف وبخشنده 



:: بازدید از این مطلب : 365
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

 

 

آهنگ جدید و فوق العاده زیبای منصور به نام میخوام باهات برقصم با 2 كيفيت متفاوت

ادامه مطلب ...

 

   


:: بازدید از این مطلب : 618
|
امتیاز مطلب : 195
|
تعداد امتیازدهندگان : 65
|
مجموع امتیاز : 65
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

حمید رضائیان آهنگ نازنین مریم

 

آهنگ جدید و بسیار زیبا از حمید رضائیان به اسم نازنین مریم به یاد زنده یاد محمد نوری برای دانلود روی ادامه مطلب کلیک کنید

ادامه مطلب ...



:: بازدید از این مطلب : 1617
|
امتیاز مطلب : 209
|
تعداد امتیازدهندگان : 67
|
مجموع امتیاز : 67
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam
» دانلود عکس های فانتزی Wallpapers Love HQ 01

 

 

 

موضوع: عکس های عاشقانه و فانتزی
تعداد: 23 عدد
سایز: 1920x1200 | 1600x1200
فرمت: JPEG
جهت دریافت عکس ها به ادامه مطلب مراجعه نمایید ...

ادامه مطلب ...


:: بازدید از این مطلب : 472
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 18 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

اجرای زنده بسیار زیبا آهنگ عذاب در کنسرت اصفهان با صدای محسن یگانه برای دانلود روی ادامه مطلب کلیک کنید

 

 


 



:: بازدید از این مطلب : 254
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 18 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

به غضنفر میگن سخت ترین کاره دنیا چیه؟ میگه نمکدون پر کردن. میگن چرا؟

میگه سوراخش خیلی کوچیکه




 

 

--------------------------------------------------------------------------------

کاش مغز داشتم و مرگ مغزی میشدم و قلبم را به تو اهداء میکردم..

(اس ام اس

--------------------------------------------------------------------------------


به غضنفر میگن تو همیشه لپ لپ میخری !؟ میگه آره! بهش میگن حالا جایزه هم توش داره؟ میگه فکر نمیکنم من لپ لپ و واسه کیفیتش میخرم!

--------------------------------------------------------------------------------

غضنفر داشته سوار اتوبوس میشده رانندهه بهش میگه دستت لایه در نره! غضنفر هم میگه سرت لایه در نره!!!

--------------------------------------------------------------------------------

غضنفر زنگ می زنه فرودگاه و می گه: شیراز تا تهران چقدر راهه؟ کارمنده می گه: یه لحظه... غضنفر می گه: خیلی ممنون! و قطع می کنه

--------------------------------------------------------------------------------

غضنفر میگن کدوم حیوان همه آدم هارو میشناسه؟ میگه گوسفند میگن چرا؟ میگه آخه هرکیو میبینه میگه بهههههه!

غضنفر لکنت زبون داشته بهش میگن همیشه زبونت میگیره؟ میگه نه فقط وقتی حرف میزنم

--------------------------------------------------------------------------------

غضنفر میره جهنم از پشت میله ها به یهبهشتی میگه یه لیوان آب خنک بده من. طرف میگه: نمیشه! تو هم کارای خوبمیکردی تا میومدی بهشت. غضنفر میگه باشه فردا صبح که آب جوش خواستی پدرتودر میارم!!

به غضنفر میگن عروسی پسرت کیه ؟ میگه: این چهارشنبه نه.. دوشنبه ی بعد!

--------------------------------------------------------------------------------

غضنفر میره دکتر می گه من شبا خواب میبینم با خرا فوتبال بازی می کنم. دکتر می گه بیا این قرصا رو بخور می گه:می شه از فردا بخورم امشب فیناله

--------------------------------------------------------------------------------

غضنفر زنگ میزنه به دوستش, میگه من یهتمساح گرفتم چیکار کنم؟ دوستش میگه خوب ببرش باغ وحش. فرداش دوستش زنگمیزنه میگه خوب بردیش؟ غضنفر میگه آره، امشب هم قراره ببرمش سینما

--------------------------------------------------------------------------------

غضنفر زنگ میزنه رادیو ، میگه الان صدام داره پخش میشه،میگن آره، میگه حتی تو نونوایی؟ میگن آره ،میگه اصغر نون نخر ننت خریده

--------------------------------------------------------------------------------

غضنفر یه پازل رو بعد از 3 سال تموم میکنه بهش میگن یکم زیاد طول نکشید؟ میگه نه بابا روش نوشته 5 تا 7 سال!

--------------------------------------------------------------------------------

غضنفر میگه نظرت در مورد آب چیه؟ میگه آب خیلی خوبه اگه آب نباشه ما نمیتونیم شنا کنیم و اگه نتونیم شنا کنیم خوب غرق میشیم!!

--------------------------------------------------------------------------------

غضنفر از یه یارو میپرسه آقا ساعت چنده؟ طرف میگه 3 ، غضنفر میگه وای دیوونه شدم از صبح تاحالا از هرکی میپرسم یه چیز میگه

--------------------------------------------------------------------------------

غضنفر با زنش دعواش میشه. چراغو خاموش میکنه. زنش میگه چی شده؟ میگه جواب ابلهان خاموشیست

--------------------------------------------------------------------------------

یه بنده خدایی ازدواج میکنه واسه اینکه خرجش کمتر بشه تنها میره ماه عسل

---

به غضنفر میگن این خیابون کجا میره؟ میگه من 40 ساله تو این خیابون زندگی میکنم تا حالا ندیدم جایی بره!!!!

به غضنفر میگن با صمیمیت جمله بساز. میگه: صداقت و صمیمیت پایه های اصلی یک زندگی مشترک می باشد.................. چیه !!؟ یه بارم که درست جواب داده دنبال سوژه می گردیبخندی!؟ اتفاقاً خیلی هم آدم خوبی بوده!!

 

 

مراحل زیر را به ترتیب انجام دهید.

تا معجزه ای شگفت انگیز را متوجه شوید.

(این مطلب برگرفته از اساطیر چینی است)


1. ابتدا کف دو دستتان را روبروی هم قرار دهید و دو انگشت میانی دست های چپ

و راستتان را پشت به پشت هم بچسبانید.

2. چهار انگشت باقی مانده را از نوک آنها به هم متصل کنید

3. به این ترتیب تمامی پنج انگشت به قرینه شان در دست دیگر متصل هستند .

4. سعی کنید انگشتان شصت را از هم جدا کنید.

انگشت شصت نمایانگر والدین است.

انگشت های شصت می توانند از هم جدا شوند زیرا تمام انسان ها روزی می میرند .

به این صورت والدین ما روزی ما را ترک خواهند کرد.

5. لطفا مجددا انگشت های شصت را به هم متصل کنید .

سپس سعی کنید انگشت های دوم را از هم جدا نمائید.

انگشت دوم (انگشت اشاره) نمایانگر خواهران و برادران هستند.

آنها هم برای خودشان همسر و فرزندانی دارند .

این هم دلیلی است که انها ما را ترک کنند.

6. اکنون انگشت های اشاره را روی هم بگذارید و انگشت های کوچک را از هم جدا کنید.

انگشت کوچک نماد فرزندان شما است.
دیر یا زود آنها ما را ترک می کنند تا به دنبال زندگی خودشان بروند.

7. انگشت های کوچک را هم به روی هم بگذارید. سعی کنید انگشت های چهارم

(همان ها که در آن حلقه ازدواج را قرار می دهیم) را از هم باز کنید

احتمالا متعجب خواهید شد که می بینید به هیچ عنوان نمی توانید آنها را از هم باز کنید.

به این دلیل که آنها نماد زن و شوهرهای عاشق هستند که برای تمام عمر با هم می مانند.

عشق های واقعی همیشه و همه جا به هم متصل باقی می مانند.

انگشت شصت نشانه والدین است .

انگشت دوم خواهر و برادر .

انگشت وسط خود شما .

انگشت چهارم همسر شما .

و انگشت آخر هم نماد فرزندان شما است!

نمونه! های مختلف ست کردن لباس انجلینا جولی!

بهروشنی می درخشید، پیرمردی جوان، یكه و تنها با خانواده اش در سكوت گوشخراش خیابان قدم زنان ایستاده بود

-----------------------------------------------------------------------------



:: بازدید از این مطلب : 378
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 18 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

ایرانی     

سلام بچه ها.ما هفته آینده میخوایم چندتا عکس ایرانی جدید وبا کیفیت بذاریم که با اون عکسا ی قبلی فرق میکنن..اما میخوایم واسشون رمز بذاریم هر کی رمزو میخوادایمیلشو بذاره تا رمزو واسش بفرستیم ایمیلتونم جاش محفوظه....فعلا بای


 



:: بازدید از این مطلب : 437
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 15 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

عاشقانه ترین عشقها

سایه بانی بود بر بی کسی های من...

تو که گمان می کردم از تبار آسمانی و دلتنگی هایم را در میابی

تو که گمان می کردم ساده ای و سادگی ام را باور داری

و افسوس که حتی نمی خواستی هم قسم باشی

افسوس رفتی...ساده،ساده مثل دلتنگی های من و حتی

ساده مثل سادگی هایم

من ماندم و یک عمر خاطره و حتی باور نکردم این بریدن

کاش کمی از آنچه که در باورم بودی،در باورت خانه داشتم

کاش می فهمیدی صداقتی را که در حرفم بود و در نگاهت نبود


کاش می فهمیدی بی تو صدا تاب نمی آورد...

رفتی و گریه هایم را ندیدی و حتی نفهمیدی من تنها کسی بودم

که قصه به پایان رسید و من هنوز در این خیالم که چرا به

تو دل بستم؟

و چرا تو به این سادگی از من دل بریدی؟

که چرا تو از راه رسیدی و بانوی تک تک این ترانه ها شدی؟

ترانه هایی که گرچه در نبود تو نوشته شد

اما فقط و فقط مال تو بود که سادگی ام را باور نکردی!

گناهت را می بخشم!می بخشمت که از من دل بریدی

و حتی ندیدی که بی تو چه بر سر این ترانه ها می آید!

ندیدی اشک هایی را که قطره قطره اش قصه ی من بود و

بغضی که از هر چه بود از شادی نبود!

بغضی که به دست تو شکست و چشمانی که از رفتن تو غرق اشک شد

و تو حتی به این اشک ها اعتنا نکردی!

اعتنا نکردی به حرمت ترانه هایی که تنها سهم من از چشمانت بود

به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر ترانه هایم خشک شد

به حرمت قدم هایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم

به حرمت بوسه هایمان!نه

تو حتی به التماس هایم هم اعتماد نکردی!

قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان سیاه تو ام

که ساده فریبم داد!

قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویاها

دلگیرم

 

 

 

خدانگهدار...خدانگهدار

 

 

عکسای سخنگو   

 

 

 

 

تپه های شنی ساحل در شب, پنهان

 

شبح تیره فانوس فرو مرده بندر

 

لرزان,قایقی,بیم زده,قافلگیر

زیر امواج ستیزنده دریا,

گردان,هوس طغیان داشت

و دهان های فریادش از کف پر بود!

می جهید از سر هر چیز که پا می افشرد

و تنش های عظیمش را باد

با درختان هراسان می گفت

خشم ویرانگر موج,در فضا می چرخید

و هجومش را- آشوب کنان- می پاشید

بر تن خاطره های شنپوش

بی امان می کوبید,و فرا می آمد

و نگاه تو در آن هنگامه

با ملامت هایش

که سکونم را چونان مردن می پنداشت

بودنم را همچون نابودن می انگاشت

ورزشی تند به پا خاست و در تاریکی

جامه هایم را در هم پیچید

و به سویی گم برد.

 

 

 

 

 

 


 



:: بازدید از این مطلب : 485
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 15 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

 

نوشته شده در 16 / 04 / 1389.ساعت 8:16 بعد از ظهر توسط جواد| نظر بدهيد |
 

 

سایه بانی بود بر بی کسی های من...

تو که گمان می کردم از تبار آسمانی و دلتنگی هایم را در میابی

تو که گمان می کردم ساده ای و سادگی ام را باور داری

و افسوس که حتی نمی خواستی هم قسم باشی

افسوس رفتی...ساده،ساده مثل دلتنگی های من و حتی

ساده مثل سادگی هایم

من ماندم و یک عمر خاطره و حتی باور نکردم این بریدن ر

کاش کمی از آنچه که در باورم بودی،در باورت خانه داشتم

کاش می فهمیدی صداقتی را که در حرفم بود و در نگاهت نبود

کاش می فهمیدی بی تو صدا تاب نمی آورد...

رفتی و گریه هایم را ندیدی و حتی نفهمیدی من تنها کسی بودم

که قصه به پایان رسید و من هنوز در این خیالم که چرا به

تو دل بستم؟

و چرا تو به این سادگی از من دل بریدی؟

که چرا تو از راه رسیدی و بانوی تک تک این ترانه ها شدی؟

ترانه هایی که گرچه در نبود تو نوشته شد

اما فقط و فقط مال تو بود که سادگی ام را باور نکردی!

گناهت را می بخشم!می بخشمت که از من دل بریدی

و حتی ندیدی که بی تو چه بر سر این ترانه ها می آید!

ندیدی اشک هایی را که قطره قطره اش قصه ی من بود و

بغضی که از هر چه بود از شادی نبود!

بغضی که به دست تو شکست و چشمانی که از رفتن تو غرق اشک شد

و تو حتی به این اشک ها اعتنا نکردی!

اعتنا نکردی به حرمت ترانه هایی که تنها سهم من از چشمانت بود

به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر ترانه هایم خشک شد

به حرمت قدم هایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم

به حرمت بوسه هایمان!نه

تو حتی به التماس هایم هم اعتماد نکردی!

قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان سیاه تو ام

که ساده فریبم داد!

قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویاها

دلگیرم

خدانگهدار...خدانگهدار

رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه و تو که دستهایت
نوشته شده در 14 / 04 / 1389.ساعت 6:31 بعد از ظهر توسط جواد| نظر بدهيد |



:: بازدید از این مطلب : 390
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : 15 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam



:: بازدید از این مطلب : 412
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : 15 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

در این شب های روشن به دنبال آفتابم.

بسان ره نوردانی که...

و اینک تو در شهر خواب ساکنی,من نظاره گر شهروندی تو.

با حسی غریب که مبادا داروغه ی شهرت, مهتابی پر جنب و جوش

 

 

تو را از ورطه ی سکوت  به هیاهو ببرد.

 

با قلم مویی در دست در حال رنگ آمیزی خواب های طلایی تو هستم.

خواب هایی که پر رنگ تر و خوش رنگ تر شوند .

و با لذت به آرامش نگاه فرو افتاده ات می نگرم.

سپس سوار بر قایق ,در دریای مواج و سیه گون پیش می روم

تا آنجا که پری دریایی قصه های خود را بیابم.

و از زندان خیال رهایی اش بخشم و در دنیای واقعی به او بگویم که...

بیا,بیا ای خسته ی خاطر دوست !بیا

تو در خواب نازی و من پا به پای مهتابم.آنقدر آهسته و خسته روم,

که تو دانی که منم از پی دردانه ای روان ,گر تو مانی من هم برسم

برایم همه ی قصه های راه,گر ندانی به گمانی که نی ام. 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 769
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : 15 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

سلام این بنر جدید وبلاگمه برای تبادل بنر آماده هستیم



:: بازدید از این مطلب : 428
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : 15 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam










:: بازدید از این مطلب : 433
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : 14 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

 

من مریم هستم و در زندگی از خداوند سلامتی خانواده وبعد سلامتی همه دنیا مخصوصا شما را از خداوند خواهانم

 



:: بازدید از این مطلب : 363
|
امتیاز مطلب : 207
|
تعداد امتیازدهندگان : 67
|
مجموع امتیاز : 67
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()