نوشته شده توسط : maryam

 

 

موزیک ویدئو بسیار زیبای شهرام صولتی به نام حسودی با 2 كيفيت متفاوت
 
ادامه مطلب ...

خوب عزیزان امیدوارم که از این وبلاگ خوشتان بیاد وتا سلامی دیگر میسپارم شما رابخداوندرئوف وبخشنده 



:: بازدید از این مطلب : 364
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

به غضنفر میگن سخت ترین کاره دنیا چیه؟ میگه نمکدون پر کردن. میگن چرا؟

میگه سوراخش خیلی کوچیکه




 

 

--------------------------------------------------------------------------------

کاش مغز داشتم و مرگ مغزی میشدم و قلبم را به تو اهداء میکردم..

(اس ام اس

--------------------------------------------------------------------------------


به غضنفر میگن تو همیشه لپ لپ میخری !؟ میگه آره! بهش میگن حالا جایزه هم توش داره؟ میگه فکر نمیکنم من لپ لپ و واسه کیفیتش میخرم!

--------------------------------------------------------------------------------

غضنفر داشته سوار اتوبوس میشده رانندهه بهش میگه دستت لایه در نره! غضنفر هم میگه سرت لایه در نره!!!

--------------------------------------------------------------------------------

غضنفر زنگ می زنه فرودگاه و می گه: شیراز تا تهران چقدر راهه؟ کارمنده می گه: یه لحظه... غضنفر می گه: خیلی ممنون! و قطع می کنه

--------------------------------------------------------------------------------

غضنفر میگن کدوم حیوان همه آدم هارو میشناسه؟ میگه گوسفند میگن چرا؟ میگه آخه هرکیو میبینه میگه بهههههه!

غضنفر لکنت زبون داشته بهش میگن همیشه زبونت میگیره؟ میگه نه فقط وقتی حرف میزنم

--------------------------------------------------------------------------------

غضنفر میره جهنم از پشت میله ها به یهبهشتی میگه یه لیوان آب خنک بده من. طرف میگه: نمیشه! تو هم کارای خوبمیکردی تا میومدی بهشت. غضنفر میگه باشه فردا صبح که آب جوش خواستی پدرتودر میارم!!

به غضنفر میگن عروسی پسرت کیه ؟ میگه: این چهارشنبه نه.. دوشنبه ی بعد!

--------------------------------------------------------------------------------

غضنفر میره دکتر می گه من شبا خواب میبینم با خرا فوتبال بازی می کنم. دکتر می گه بیا این قرصا رو بخور می گه:می شه از فردا بخورم امشب فیناله

--------------------------------------------------------------------------------

غضنفر زنگ میزنه به دوستش, میگه من یهتمساح گرفتم چیکار کنم؟ دوستش میگه خوب ببرش باغ وحش. فرداش دوستش زنگمیزنه میگه خوب بردیش؟ غضنفر میگه آره، امشب هم قراره ببرمش سینما

--------------------------------------------------------------------------------

غضنفر زنگ میزنه رادیو ، میگه الان صدام داره پخش میشه،میگن آره، میگه حتی تو نونوایی؟ میگن آره ،میگه اصغر نون نخر ننت خریده

--------------------------------------------------------------------------------

غضنفر یه پازل رو بعد از 3 سال تموم میکنه بهش میگن یکم زیاد طول نکشید؟ میگه نه بابا روش نوشته 5 تا 7 سال!

--------------------------------------------------------------------------------

غضنفر میگه نظرت در مورد آب چیه؟ میگه آب خیلی خوبه اگه آب نباشه ما نمیتونیم شنا کنیم و اگه نتونیم شنا کنیم خوب غرق میشیم!!

--------------------------------------------------------------------------------

غضنفر از یه یارو میپرسه آقا ساعت چنده؟ طرف میگه 3 ، غضنفر میگه وای دیوونه شدم از صبح تاحالا از هرکی میپرسم یه چیز میگه

--------------------------------------------------------------------------------

غضنفر با زنش دعواش میشه. چراغو خاموش میکنه. زنش میگه چی شده؟ میگه جواب ابلهان خاموشیست

--------------------------------------------------------------------------------

یه بنده خدایی ازدواج میکنه واسه اینکه خرجش کمتر بشه تنها میره ماه عسل

---

به غضنفر میگن این خیابون کجا میره؟ میگه من 40 ساله تو این خیابون زندگی میکنم تا حالا ندیدم جایی بره!!!!

به غضنفر میگن با صمیمیت جمله بساز. میگه: صداقت و صمیمیت پایه های اصلی یک زندگی مشترک می باشد.................. چیه !!؟ یه بارم که درست جواب داده دنبال سوژه می گردیبخندی!؟ اتفاقاً خیلی هم آدم خوبی بوده!!

 

 

مراحل زیر را به ترتیب انجام دهید.

تا معجزه ای شگفت انگیز را متوجه شوید.

(این مطلب برگرفته از اساطیر چینی است)


1. ابتدا کف دو دستتان را روبروی هم قرار دهید و دو انگشت میانی دست های چپ

و راستتان را پشت به پشت هم بچسبانید.

2. چهار انگشت باقی مانده را از نوک آنها به هم متصل کنید

3. به این ترتیب تمامی پنج انگشت به قرینه شان در دست دیگر متصل هستند .

4. سعی کنید انگشتان شصت را از هم جدا کنید.

انگشت شصت نمایانگر والدین است.

انگشت های شصت می توانند از هم جدا شوند زیرا تمام انسان ها روزی می میرند .

به این صورت والدین ما روزی ما را ترک خواهند کرد.

5. لطفا مجددا انگشت های شصت را به هم متصل کنید .

سپس سعی کنید انگشت های دوم را از هم جدا نمائید.

انگشت دوم (انگشت اشاره) نمایانگر خواهران و برادران هستند.

آنها هم برای خودشان همسر و فرزندانی دارند .

این هم دلیلی است که انها ما را ترک کنند.

6. اکنون انگشت های اشاره را روی هم بگذارید و انگشت های کوچک را از هم جدا کنید.

انگشت کوچک نماد فرزندان شما است.
دیر یا زود آنها ما را ترک می کنند تا به دنبال زندگی خودشان بروند.

7. انگشت های کوچک را هم به روی هم بگذارید. سعی کنید انگشت های چهارم

(همان ها که در آن حلقه ازدواج را قرار می دهیم) را از هم باز کنید

احتمالا متعجب خواهید شد که می بینید به هیچ عنوان نمی توانید آنها را از هم باز کنید.

به این دلیل که آنها نماد زن و شوهرهای عاشق هستند که برای تمام عمر با هم می مانند.

عشق های واقعی همیشه و همه جا به هم متصل باقی می مانند.

انگشت شصت نشانه والدین است .

انگشت دوم خواهر و برادر .

انگشت وسط خود شما .

انگشت چهارم همسر شما .

و انگشت آخر هم نماد فرزندان شما است!

نمونه! های مختلف ست کردن لباس انجلینا جولی!

بهروشنی می درخشید، پیرمردی جوان، یكه و تنها با خانواده اش در سكوت گوشخراش خیابان قدم زنان ایستاده بود

-----------------------------------------------------------------------------



:: بازدید از این مطلب : 378
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 18 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam
» دانلود عکس های فانتزی Wallpapers Love HQ 01

 

 

 

موضوع: عکس های عاشقانه و فانتزی
تعداد: 23 عدد
سایز: 1920x1200 | 1600x1200
فرمت: JPEG
جهت دریافت عکس ها به ادامه مطلب مراجعه نمایید ...

ادامه مطلب ...


:: بازدید از این مطلب : 472
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 18 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

اجرای زنده بسیار زیبا آهنگ عذاب در کنسرت اصفهان با صدای محسن یگانه برای دانلود روی ادامه مطلب کلیک کنید

 

 


 



:: بازدید از این مطلب : 254
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 18 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam



:: بازدید از این مطلب : 411
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : 15 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

عاشقانه ترین عشقها

سایه بانی بود بر بی کسی های من...

تو که گمان می کردم از تبار آسمانی و دلتنگی هایم را در میابی

تو که گمان می کردم ساده ای و سادگی ام را باور داری

و افسوس که حتی نمی خواستی هم قسم باشی

افسوس رفتی...ساده،ساده مثل دلتنگی های من و حتی

ساده مثل سادگی هایم

من ماندم و یک عمر خاطره و حتی باور نکردم این بریدن

کاش کمی از آنچه که در باورم بودی،در باورت خانه داشتم

کاش می فهمیدی صداقتی را که در حرفم بود و در نگاهت نبود


کاش می فهمیدی بی تو صدا تاب نمی آورد...

رفتی و گریه هایم را ندیدی و حتی نفهمیدی من تنها کسی بودم

که قصه به پایان رسید و من هنوز در این خیالم که چرا به

تو دل بستم؟

و چرا تو به این سادگی از من دل بریدی؟

که چرا تو از راه رسیدی و بانوی تک تک این ترانه ها شدی؟

ترانه هایی که گرچه در نبود تو نوشته شد

اما فقط و فقط مال تو بود که سادگی ام را باور نکردی!

گناهت را می بخشم!می بخشمت که از من دل بریدی

و حتی ندیدی که بی تو چه بر سر این ترانه ها می آید!

ندیدی اشک هایی را که قطره قطره اش قصه ی من بود و

بغضی که از هر چه بود از شادی نبود!

بغضی که به دست تو شکست و چشمانی که از رفتن تو غرق اشک شد

و تو حتی به این اشک ها اعتنا نکردی!

اعتنا نکردی به حرمت ترانه هایی که تنها سهم من از چشمانت بود

به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر ترانه هایم خشک شد

به حرمت قدم هایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم

به حرمت بوسه هایمان!نه

تو حتی به التماس هایم هم اعتماد نکردی!

قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان سیاه تو ام

که ساده فریبم داد!

قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویاها

دلگیرم

 

 

 

خدانگهدار...خدانگهدار

 

 

عکسای سخنگو   

 

 

 

 

تپه های شنی ساحل در شب, پنهان

 

شبح تیره فانوس فرو مرده بندر

 

لرزان,قایقی,بیم زده,قافلگیر

زیر امواج ستیزنده دریا,

گردان,هوس طغیان داشت

و دهان های فریادش از کف پر بود!

می جهید از سر هر چیز که پا می افشرد

و تنش های عظیمش را باد

با درختان هراسان می گفت

خشم ویرانگر موج,در فضا می چرخید

و هجومش را- آشوب کنان- می پاشید

بر تن خاطره های شنپوش

بی امان می کوبید,و فرا می آمد

و نگاه تو در آن هنگامه

با ملامت هایش

که سکونم را چونان مردن می پنداشت

بودنم را همچون نابودن می انگاشت

ورزشی تند به پا خاست و در تاریکی

جامه هایم را در هم پیچید

و به سویی گم برد.

 

 

 

 

 

 


 



:: بازدید از این مطلب : 484
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 15 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

ایرانی     

سلام بچه ها.ما هفته آینده میخوایم چندتا عکس ایرانی جدید وبا کیفیت بذاریم که با اون عکسا ی قبلی فرق میکنن..اما میخوایم واسشون رمز بذاریم هر کی رمزو میخوادایمیلشو بذاره تا رمزو واسش بفرستیم ایمیلتونم جاش محفوظه....فعلا بای


 



:: بازدید از این مطلب : 436
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 15 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

 

نوشته شده در 16 / 04 / 1389.ساعت 8:16 بعد از ظهر توسط جواد| نظر بدهيد |
 

 

سایه بانی بود بر بی کسی های من...

تو که گمان می کردم از تبار آسمانی و دلتنگی هایم را در میابی

تو که گمان می کردم ساده ای و سادگی ام را باور داری

و افسوس که حتی نمی خواستی هم قسم باشی

افسوس رفتی...ساده،ساده مثل دلتنگی های من و حتی

ساده مثل سادگی هایم

من ماندم و یک عمر خاطره و حتی باور نکردم این بریدن ر

کاش کمی از آنچه که در باورم بودی،در باورت خانه داشتم

کاش می فهمیدی صداقتی را که در حرفم بود و در نگاهت نبود

کاش می فهمیدی بی تو صدا تاب نمی آورد...

رفتی و گریه هایم را ندیدی و حتی نفهمیدی من تنها کسی بودم

که قصه به پایان رسید و من هنوز در این خیالم که چرا به

تو دل بستم؟

و چرا تو به این سادگی از من دل بریدی؟

که چرا تو از راه رسیدی و بانوی تک تک این ترانه ها شدی؟

ترانه هایی که گرچه در نبود تو نوشته شد

اما فقط و فقط مال تو بود که سادگی ام را باور نکردی!

گناهت را می بخشم!می بخشمت که از من دل بریدی

و حتی ندیدی که بی تو چه بر سر این ترانه ها می آید!

ندیدی اشک هایی را که قطره قطره اش قصه ی من بود و

بغضی که از هر چه بود از شادی نبود!

بغضی که به دست تو شکست و چشمانی که از رفتن تو غرق اشک شد

و تو حتی به این اشک ها اعتنا نکردی!

اعتنا نکردی به حرمت ترانه هایی که تنها سهم من از چشمانت بود

به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر ترانه هایم خشک شد

به حرمت قدم هایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم

به حرمت بوسه هایمان!نه

تو حتی به التماس هایم هم اعتماد نکردی!

قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان سیاه تو ام

که ساده فریبم داد!

قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویاها

دلگیرم

خدانگهدار...خدانگهدار

رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه و تو که دستهایت
نوشته شده در 14 / 04 / 1389.ساعت 6:31 بعد از ظهر توسط جواد| نظر بدهيد |



:: بازدید از این مطلب : 389
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : 15 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

در این شب های روشن به دنبال آفتابم.

بسان ره نوردانی که...

و اینک تو در شهر خواب ساکنی,من نظاره گر شهروندی تو.

با حسی غریب که مبادا داروغه ی شهرت, مهتابی پر جنب و جوش

 

 

تو را از ورطه ی سکوت  به هیاهو ببرد.

 

با قلم مویی در دست در حال رنگ آمیزی خواب های طلایی تو هستم.

خواب هایی که پر رنگ تر و خوش رنگ تر شوند .

و با لذت به آرامش نگاه فرو افتاده ات می نگرم.

سپس سوار بر قایق ,در دریای مواج و سیه گون پیش می روم

تا آنجا که پری دریایی قصه های خود را بیابم.

و از زندان خیال رهایی اش بخشم و در دنیای واقعی به او بگویم که...

بیا,بیا ای خسته ی خاطر دوست !بیا

تو در خواب نازی و من پا به پای مهتابم.آنقدر آهسته و خسته روم,

که تو دانی که منم از پی دردانه ای روان ,گر تو مانی من هم برسم

برایم همه ی قصه های راه,گر ندانی به گمانی که نی ام. 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 768
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : 15 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

سلام این بنر جدید وبلاگمه برای تبادل بنر آماده هستیم



:: بازدید از این مطلب : 427
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : 15 مرداد 1389 | نظرات ()